امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Impend

ˌɪmˈpend ɪmˈpend
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    impended
  • شکل سوم:

    impended
  • سوم شخص مفرد:

    impends
  • وجه وصفی حال:

    impending

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive
مشرف بودن، آویزان کردن، در شرف وقوع بودن، محتملالوقوع بودن
- his impending departure
- عزیمت قریب‌الوقوع او
- We went indoors because rain impended.
- چون قرار بود باران بیاید به داخل ساختمان رفتیم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد impend

  1. verb To be imminent
    Synonyms: loom, menace, threaten, be imminent, brew, hang over, lower, overhang, hover

ارجاع به لغت impend

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «impend» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/impend

لغات نزدیک impend

پیشنهاد بهبود معانی