معنی imported به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

آخرین به‌روزرسانی: ۱۹ آذر ۱۴۰۲

سوم‌شخص مفرد:
imports
وجه وصفی حال:
importing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

اقتصاد وارداتی

لغات تخصصی اقتصاد در انگلیسی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- imported goods from Mexico and India.

- اجناس وارداتی از مکزیک و هند

- imported clothes

- لباس‌های وارداتی

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد imported

adjective brought in from another place

Synonyms: alien, carried, choice, exotic, ferried, foreign, introduced, rare, sent, shipped, transported, trucked

Antonyms: exported

ارجاع به لغت imported

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «imported» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/imported

لغات نزدیک imported

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند