معنی impracticality به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun

امکان‌ناپذیری، ناکارایی، ناکارآمدی، عدم کارایی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- the impracticality of proportionalism

- ناکارآمدیِ تناسب‌گرایی

- The impracticality of MRI for the diagnosis of atypical penile fracture in the emergency setting

- عدم کارایی MRI به‌منظورِ تشخیص شکستگی غیرمعمول آلت تناسلی در شرایط اورژانسی

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد impracticality

noun inefficiency

Synonyms: unworkability, uselessness, inapplicability, impossibility, worthlessness

ارجاع به لغت impracticality

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «impracticality» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/impracticality

لغات نزدیک impracticality

- impracticable
- impractical
- impracticality
- imprecate
- imprecation

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند