امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Imprudent

ɪmˈpruːdnt ɪmˈpruːdnt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
بی‌احتیاط، بی‌تدبیر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The imprudent mountain climber fell down.
- کوهنورد بی‌احتیاط سقوط کرد.
- It is imprudent to go.
- رفتن بی‌احتیاطی است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد imprudent

  1. adjective without much thought
    Synonyms: brash, careless, foolhardy, foolish, heedless, ill-advised, ill-considered, ill-judged, impolitic, improvident, incautious, inconsiderate, indiscreet, inexpedient, injudicious, irresponsible, leaving self wide open, off the deep end, overhasty, playing with fire, rash, reckless, temerarious, thoughtless, unadvisable, unthinking, unwise
    Antonyms: careful, cautious, discreet, prudent, wise

ارجاع به لغت imprudent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «imprudent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/imprudent

لغات نزدیک imprudent

پیشنهاد بهبود معانی