معنی inane به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ɪˈneɪn ɪˈneɪn

آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ آذر ۱۴۰۲

صفت تفضیلی:
more inane
صفت عالی:
most inane

معنی و نمونه‌جمله

noun adjective

تهی، بی‌مغز، پوچ، چرند، فضای نامحدود، احمق

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- an inane remark

- گفته‌ی احمقانه

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inane

adjective stupid

Synonyms: absurd, asinine, daft, empty, fatuous, flat, foolish, frivolous, futile, harebrained, idiotic, illogical, imbecilic, innocuous, insipid, jejune, laughable, meaningless, mindless, pointless, puerile, ridiculous, sappy, senseless, silly, trifling, unintelligent, vacant, vacuous, vain, vapid, weak, wishy-washy, worthless

Antonyms: bright, intelligent, smart

ارجاع به لغت inane

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «inane» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inane

لغات نزدیک inane

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

خاد خارج ازوصف خانه جنبا خانه شطرنج خاورسوی خاکروبه گردآوری کردن خاکسترگر خاکشیر مرتع ختام ختم گزاردن خدمت دوسره خراب نکردنی خرابی تدریجی خراشاندن با آلت زبر خراشاندن پوست خراشنده کردن خراشگذاری خراشیدگی بر پوست درخت خرامشگاه خرخنده کردن خرده زارع خز سمور آبی خزانگر خزدست خزه مردابی خسباندن خسپاندن تخم خسپانگر خشک افتادن خشک انداختن خصوصی کردن خط ترازنما درنمودار خط دو راهی خطاگونه خطگذار