امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Incisive

ɪnˈsaɪsɪv ɪnˈsaɪsɪv
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
برنده، قاطع، دندان پیشین، ثنایا، تیز، نافذ

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- as incisive as a sword's edge
- به تیزی لبه‌ی شمشیر
- his incisive thought
- فکر نافذ او
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد incisive

  1. adjective intelligent
    Synonyms: acute, bright, clever, concise, keen, penetrating, perspicacious, piercing, profound, sharp, trenchant
    Antonyms: incompetent, stupid
  2. adjective sarcastic
    Synonyms: acerb, acerbic, acid, biting, caustic, clear-cut, concise, crisp, cutting, drilling, laconic, mordant, penetrating, sardonic, satirical, scathing, severe, sharp, slashing, succinct, tart, terse, trenchant
    Antonyms: gentle, kind, nice

ارجاع به لغت incisive

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «incisive» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/incisive

لغات نزدیک incisive

پیشنهاد بهبود معانی