امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Incongruous

    ɪnˈkɑːŋɡruəs ɪnˈkɒŋɡruəs
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • صفت تفضیلی:

      more incongruous

    • صفت عالی:

      most incongruous

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    adjective
    نامتجانس

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
    - incongruous desires
    - خواسته‌های ناهم‌خوان
    - an incongruous story
    - داستانی پرتناقص
    - incongruous colors
    - رنگ‌های ناجور (به‌هم نخور)
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد incongruous

    1. adjective out of place; absurd
      Synonyms:
      inappropriate unsuitable improper inapt unsuited illogical bizarre foreign alien unrelated discordant incongruous unbecoming mismatched contradictory conflicting inconsistent uneven irregular distorted twisted unbalanced jumbled rambling shifting unconnected disparate divergent extraneous fantastic fitful incoherent unintelligible uncoordinated unavailing irreconcilable out of keeping inapropos lopsided unpredictable incompatible incongruent
      Antonyms:
      suitable compatible consistent harmonious fitting matched corresponding congruous uniform

    ارجاع به لغت incongruous

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «incongruous» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/incongruous

    لغات نزدیک incongruous

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی