امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Incorporation

ˌɪnˌkɔːrpəˈreɪʃn̩ ɪnˌkɔːpəˈreɪʃn̩
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun
اتصال، الحاق، یکی‌سازی ترکیب، یکی‌شدنی، پیوستگی، تلفیق، اتحاد، ادخال، جا دادن، ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد incorporation

  1. noun inclusion
    Synonyms: embodiment, adding, fusion
  2. noun the act of becoming a corporate body
    Synonyms: chartering, consolidation, amalgamation, federation, establishment, confederation, affiliation, merger, unification, alliance, fraternization, unionization
    Antonyms: division, dissolution, disbanding

لغات هم‌خانواده incorporation

ارجاع به لغت incorporation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «incorporation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/incorporation

لغات نزدیک incorporation

پیشنهاد بهبود معانی