امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Incumbency

ɪnˈkʌmbənsi ɪnˈkʌmbənsi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    incumbencies

معنی و نمونه‌جمله

noun
تصدی، عهده‌داری، وظیفه، لزوم، وجوب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- during (the period of) Reagan's incumbency
- در دوران تصدی ریگان
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد incumbency

  1. noun The holding of something, such as a position
    Synonyms: tenure, occupancy, occupation, answerableness, term of office, responsibleness

ارجاع به لغت incumbency

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «incumbency» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/incumbency

لغات نزدیک incumbency

پیشنهاد بهبود معانی