معنی indelible به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ɪnˈdeləbl ɪnˈdeləbl

آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ آذر ۱۴۰۲

صفت تفضیلی:
more indelible
صفت عالی:
most indelible

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

پاک‌نشدنی، محونشدنی، ماندگار، ثابت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- an indelible stain

- لکه‌ی پاک‌نشدنی

- indelible ink

- جوهر ثابت

- indelible memory

- خاطره‌ی محونشدنی

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد indelible

adjective not able to be erased, indestructible

Synonyms: enduring, ineffaceable, ineradicable, inerasable, inexpungible, inextirpable, ingrained, lasting, memorable, permanent, rememberable, stirring, unforgettable

Antonyms: delible, destructible, erasable, impermanent

ارجاع به لغت indelible

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «indelible» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/indelible

لغات نزدیک indelible

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند