امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Indicate

    ˈɪndɪkeɪt ˈɪndɪkeɪt
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      indicated

    • شکل سوم:

      indicated

    • سوم‌شخص مفرد:

      indicates

    • وجه وصفی حال:

      indicating

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    verb - transitive B2
    نشان دادن، نمایان ساختن، اشاره کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری
    - The students laughter indicated their happiness.
    - خنده‌ی شاگردان شادی آن‌ها را نشان می‌داد.
    - The map indicates the location of his tomb.
    - نقشه محل مزار او را نشان می‌دهد.
    verb - transitive
    نشانگر (چیزی) بودن، نشان‌دهنده (چیزی) بودن، دلالت بر (چیزی) داشتن، حاکی از (چیزی) بودن
    - His silence indicates consent.
    - سکوت او علامت رضایت است.
    - Fever indicates illness.
    - تب نشانه‌ی بیماری است.
    verb - transitive
    ایجاب کردن، ضروری ساختن
    - The scientists' conflicting findings indicate further research.
    - یافته‌های متغایر دانشمندان، ضرورت پژوهش بیشتر را نشان می‌دهد.
    - A fabric for which dry cleaning is indicated.
    - پارچه‌ای که باید خشک‌شویی شود.
    verb - transitive
    پزشکی تجویز کردن link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی پزشکی

    مشاهده
    - Bed rest is indicated.
    - استراحت در بستر تجویز می‌شود.
    verb - transitive
    به‌طور مجمل بیان کردن، خاطر‌نشان کردن
    - to indicate guidelines for action
    - رهنمودهای کار را بیان کردن
    verb - intransitive
    (اتومبیل) راهنما زدن، با دست علامت دادن
    - He is indicating right.
    - او دارد راهنمای راست را می‌زند.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد indicate

    1. verb signify, display
      Synonyms:
      show mean express indicate suggest imply symbolize denote demonstrate sign manifest reveal designate evidence prove bespeak argue import mark hint point to specify name signal announce attest witness finger record read register pinpoint intimate illustrate evince betoken point out testify designate connote peg tab tag slot card button down be symptomatic add up to augur pin down make
      Antonyms:
      hide conceal mislead

    لغات هم‌خانواده indicate

    • verb - transitive
      indicate

    ارجاع به لغت indicate

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «indicate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/indicate

    لغات نزدیک indicate

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی