معنی ineffable به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ɪnˈefəbl ɪnˈefəbl

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

شخص غیرقابل‌توصیف، نگفتنی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- ... you are ineffable

- ... که تو در وصف نگنجی

- the ineffable beauty of Hafez' beloved

- زیبایی وصف‌ناپذیر نگار حافظ

- the Creator's ineffable name

- نام بر زبان نیاوردنی آفریدگار

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ineffable

adjective too great for words

Synonyms: beyond words, celestial, divine, empyreal, empyrean, ethereal, heavenly, holy, ideal, impossible, incommunicable, incredible, indefinable, indescribable, inexpressible, nameless, sacred, spiritual, too sacred for words, transcendent, transcendental, unspeakable, untellable, unutterable

Antonyms: definable, describable, utterable

ارجاع به لغت ineffable

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «ineffable» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ineffable

لغات نزدیک ineffable

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

خاد خارج ازوصف خانه جنبا خانه شطرنج خاورسوی خاکروبه گردآوری کردن خاکسترگر خاکشیر مرتع ختام ختم گزاردن خدمت دوسره خراب نکردنی خرابی تدریجی خراشاندن با آلت زبر خراشاندن پوست خراشنده کردن خراشگذاری خراشیدگی بر پوست درخت خرامشگاه خرخنده کردن خرده زارع خز سمور آبی خزانگر خزدست خزه مردابی خسباندن خسپاندن تخم خسپانگر خشک افتادن خشک انداختن خصوصی کردن خط ترازنما درنمودار خط دو راهی خطاگونه خطگذار