امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Inert

ˌɪnˈɜrːt ɪˈnɜːt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more inert
  • صفت عالی:

    most inert

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
ناکار، فاقد نیروی جنبش، بی‌روح، بی‌جان، ساکن، راکد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- inert matter
- ماده‌ی لخت (ساکن)
- He lay on the bed inert as a rock.
- او همچون سنگ بی‌حرکت در بستر خوابیده بود.
- inert ammunition
- (ارتش) مهمات مشقی (بدون خرج تخریب)
- an inert gas
- گاز بی‌کنش
- an inert drug
- داروی بی‌اثر
- inert bureaucracy
- دیوان سالاری کندکار
- A politically inert citizenry.
- شهروندانی که از نظر سیاسی تعصب ندارند.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inert

  1. adjective not moving; lifeless
    Synonyms: apathetic, asleep, dead, dormant, down, dull, idle, immobile, impassive, impotent, inactive, inanimate, indolent, languid, languorous, lazy, leaden, listless, motionless, numb, paralyzed, passive, phlegmatic, powerless, quiescent, quiet, slack, sleepy, slothful, sluggard, sluggish, slumberous, static, still, stolid, torpid, unmoving, unreactive, unresponsive
    Antonyms: active, alive, animated, lively, mobile, moving, working

ارجاع به لغت inert

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inert» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inert

لغات نزدیک inert

پیشنهاد بهبود معانی