امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Infiltrate

ɪnˈfɪltreɪt / / ˈɪnfɪl- ˈɪnfɪltreɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    infiltrated
  • شکل سوم:

    infiltrated
  • سوم‌شخص مفرد:

    infiltrates
  • وجه وصفی حال:

    infiltrating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb
تراوش کردن، نفوذ کردن، نشر کردن، گذاشتن، در خطوط دشمن نفوذ کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- Light cannot infiltrate the depths of the ocean.
- نور نمی‌تواند به اعماق اقیانوس رسوخ کند.
- The enemy has infiltrated the right flank and rear of our army.
- دشمن در جناح راست و عقب قشون ما رخنه کرده است.
- Communists have infiltrated the government.
- کمونیست‌ها در (دستگاه) دولت رسوخ کرده‌اند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد infiltrate

  1. verb creep in
    Synonyms: access, crack, edge in, filter through, foist, impregnate, insinuate, penetrate, percolate, permeate, pervade, saturate, sneak in, tinge, work into, worm into

ارجاع به لغت infiltrate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «infiltrate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/infiltrate

لغات نزدیک infiltrate

پیشنهاد بهبود معانی