امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Infuriating

ɪnˈfjʊəriˌeɪt̬ɪŋ ɪnˈfjʊərieɪtɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    infuriated
  • شکل سوم:

    infuriated
  • سوم‌شخص مفرد:

    infuriates

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
اعصاب‌خردکن، کلافه‌کننده، آزارنده، عصبانی‌کننده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- It was infuriating to see my favorite team lose the game in the final minutes.
- دیدن اینکه تیم محبوبم در دقایق پایانی بازی را باخت، اعصاب‌خردکن بود.
- The slow internet speed was infuriating.
- سرعت پایین اینترنت کلافه‌کننده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد infuriating

  1. verb Make furious
    Synonyms: incensing, provoking, maddening, vexing, riling, angering, outraging, irritating, inflaming, burning, exasperating, aggravating
    Antonyms: soothing, pleasing
  2. adjective Extremely annoying or displeasing
    Synonyms: exasperating, maddening, vexing

ارجاع به لغت infuriating

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «infuriating» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/infuriating

لغات نزدیک infuriating

پیشنهاد بهبود معانی