امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Inherited

ɪnˈher.ɪtɪd ɪnˈherɪtɪd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
ارثی، موروثی
- The inherited genetic disorder caused him to have a weak immune system.
- اختلال ژنتیکی ارثی باعث شد سیستم ایمنی ضعیفی داشته باشد.
- The inherited wealth allowed him to live a life of luxury.
- ثروت موروثی به او این امکان را داد که زندگی تجملاتی‌ای داشته باشد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inherited

  1. adjective hereditary
    Synonyms: congenital, connate, genetic, handed down, inborn, inbred, innate, in the blood, in the genes, passed down, rooted

ارجاع به لغت inherited

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inherited» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inherited

لغات نزدیک inherited

پیشنهاد بهبود معانی