معنی inrush به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˈɪnrʌʃ ˈɪnrʌʃ

معنی و نمونه‌جمله

noun adjective

درون یورش، حمله به درون، ازدحام سوی درون، هجوم به داخل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- the inrush of cold air into the hot chamber

- جریان تند هوای سرد به درون اتاقک داغ

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inrush

noun An inflow

Synonyms: inpouring, inpour

ارجاع به لغت inrush

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «inrush» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inrush

لغات نزدیک inrush

- inri
- inroad
- inrush
- ins
- ins and outs

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی