امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Insipid

ɪnˈsɪpɪd ɪnˈsɪpɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more insipid
  • صفت عالی:

    most insipid

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
بی‌روح، ملالت‌بار، کسل‌کننده، خسته‌کننده، نچسب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- Manoochehr's insipid jokes
- شوخی‌های کسل‌کننده‌ی منوچهر
- the insipid, long talk of the bearded man
- صحبت خسته‌کننده و طولانی آن مرد ریش‌دار
adjective
بی‌مزه، بی‌طعم، بدمزه
- insipid boiled cabbage
- کلم جوشانده‌ی بی‌مزه
- insipid fast food
- فست‌فود بدمزه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد insipid

  1. adjective dull, uninteresting
    Synonyms: anemic, arid, banal, beige, blah, bland, characterless, colorless, commonplace, dead, drab, driveling, dry, feeble, flat, ho-hum, inane, innocuous, jejune, lifeless, limp, mild, mundane, nebbish, nothing, ordinary, plain, pointless, prosaic, prosy, slight, soft, spiritless, stale, stupid, subdued, tame, tedious, tenuous, thin, tired, trite, unimaginative, vapid, watery, weak, weariful, wearisome, wishy-washy
    Antonyms: exciting, exhilarating, interesting, pleasing
  2. adjective tasteless
    Synonyms: bland, distasteful, flat, flavorless, jejune, mild, savorless, stale, unappetizing, unpalatable, unsavory, vapid, watered-down, watery
    Antonyms: appetizing, delicious, tasty, yummy

ارجاع به لغت insipid

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «insipid» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/insipid

لغات نزدیک insipid

پیشنهاد بهبود معانی