امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Instigate

ˈɪnstɪɡeɪt ˈɪnstɪɡeɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    instigated
  • شکل سوم:

    instigated
  • سوم‌شخص مفرد:

    instigates
  • وجه وصفی حال:

    instigating

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive
برانگیختن، تحریک کردن، وادار کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- He instigated others to rebellion.
- او دیگران را تحریک به شورش کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد instigate

  1. verb influence, provoke
    Synonyms: abet, actuate, add fuel, bring about, egg on, encourage, fire up, foment, goad, hint, impel, incite, inflame, initiate, insinuate, kindle, make waves, move, needle, persuade, plan, plot, prompt, put up to, rabble-rouse, raise, rouse, scheme, set on, spur, start, steam up, stimulate, stir up, suggest, turn on, urge, whip up, work up
    Antonyms: halt, prevent, stop

ارجاع به لغت instigate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «instigate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/instigate

لغات نزدیک instigate

پیشنهاد بهبود معانی