امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Intellect

ˈɪntəlekt ˈɪntəlekt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun C2
هوش، فهم، قوه درک، عقل، خرد، سابقه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- The intellect separates humans from animals.
- خرد انسان را از جانوران جدا می‌سازد.
- a man of intellect and learning
- مردی باهوش و دانشمند
- His intellect astounded me.
- تیز هوشی او مرا به شگفتی انداخت.
- one of the great intellects of the sixteenth century
- یکی از هوشمندان بزرگ سده‌ی شانزدهم
- The intellect of the city recognized his superiority.
- خردمندان شهر برتری او را تشخیص دادند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد intellect

  1. noun capability of the mind; someone with capable mind
    Synonyms: ability, acumen, brains, cerebration, comprehension, egghead, genius, intellectual, intellectuality, intelligence, intuition, judgment, mentality, mind, psyche, pundit, reason, savvy, sense, smarts, thinker, understanding, what it takes, wits
    Antonyms: ignorance

ارجاع به لغت intellect

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «intellect» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/intellect

لغات نزدیک intellect

پیشنهاد بهبود معانی