امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Intent

ɪnˈtent ɪnˈtent
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    intents
  • صفت تفضیلی:

    more intent
  • صفت عالی:

    most intent

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective C2
نیت، قصد، مرام، مفاد، معنی، منظور، مصمم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- an intent look
- نگاه خیره
- His face became intent as he examined the pictures.
- عکس‌ها را که بررسی می‌کرد قیافه‌اش حالت مشتاقی داشت.
- intent on her studies
- جدی در مطالعات خود
- intent on going
- مصمم به رفتن
- to beat with the intent to kill
- به قصد کشت زدن
- the true intent of this law
- مفهوم واقعی این قانون
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد intent

  1. adjective determined, resolute
    Synonyms: absorbed, alert, attending, attentive, bent, bound, committed, concentrated, concentrating, decided, decisive, deep, eager, earnest, engaged, engrossed, enthusiastic, firm, fixed, hell-bent, immersed, industrious, intense, minding, occupied, piercing, preoccupied, rapt, resolved, riveted, set, settled, steadfast, steady, watchful, watching, wrapped up
    Antonyms: distracted, irresolute
  2. noun aim, purpose
    Synonyms: acceptation, animus, bottom line, conation, design, desire, drift, end, goal, heart, hope, idea, import, intendment, meaning, meat, name of the game, nature, notion, nub, nuts and bolts, object, objective, plan, point, project, purport, scheme, score, sense, significance, significancy, signification, target, understanding, volition, will, wish

Idioms

لغات هم‌خانواده intent

ارجاع به لغت intent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «intent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/intent

لغات نزدیک intent

پیشنهاد بهبود معانی