معنی intercommunication به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˌɪntəkəˌmjuːnɪˈkeɪʃn̩ ˌɪntəkəˌmjuːnɪˈkeɪʃn̩

معنی

noun

ارتباط، رابطه یا مخابره بین چند مرکز، ارتباط متقابل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد intercommunication

noun The exchange of ideas by writing, speech, or signals

Synonyms: communication, communion, intercourse, converse
noun A situation allowing exchange of ideas or messages

Synonyms: communication, touch, interaction, interchange, contact, intercourse, intercommunion

ارجاع به لغت intercommunication

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «intercommunication» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/intercommunication

لغات نزدیک intercommunication

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

tie sheep horse road fish bucket chip can leg ice skiing bullet square back board bush gold return