امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Intermission

ˌɪnt̬ərˈmɪʃn ˌɪntəˈmɪʃn ˌɪntəˈmɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun B1
تنفس (به معنی زنگ تنفس یا فاصله میان دو پرده نمایش) بادخور، غیردائم، نوبه‌ای، تنفس‌دار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- a fifteen-minute intermission between the second and the third acts of the play
- یک میان‌پرده پانزده دقیقه‌ای بین پرده‌ی دوم و سوم نمایش
- During the intermission, we went to the lobby.
- در طی میان پرده به سرسرا(ی تالار) رفتیم.
- He worked all day without intermission.
- او همه‌ی روز بدون وقفه کار کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد intermission

  1. noun break, recess
    Synonyms: abeyance, abeyancy, break-off, breather, breathing spell, cessation, doldrums, dormancy, downtime, interim, interlude, interregnum, interruption, interval, latency, layoff, let-up, lull, parenthesis, pause, quiescence, quiescency, respite, rest, spell, stop, stoppage, suspense, suspension, time, time-out, wait

ارجاع به لغت intermission

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «intermission» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/intermission

لغات نزدیک intermission

پیشنهاد بهبود معانی