امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Intoxicated

ɪnˈtɑːksɪkeɪt̬ɪd ɪnˈtɒksɪkeɪtɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    intoxicates
  • وجه وصفی حال:

    intoxicating

معنی

adjective
مست، مست‌شده، از خود بیخود‌شده، دیوانه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد intoxicated

  1. adjective drunk
    Synonyms: blind, bombed, boozed, buzzed, drunken, high, inebriated, loaded, looped, muddled, potted, sloppy, smashed, tanked, three sheets to the wind, tied one on, tight, tipsy, under the influence, unsober
    Antonyms: sober, straight
  2. adjective extremely happy
    Synonyms: absorbed, affected, beside oneself, captivated, concerned, delirious, dizzy, drunk, ecstatic, elated, enraptured, euphoric, excited, exhilarated, galvanized, high, infatuated, interested, moved, piqued, quickened, sent, stimulated, turned-on
    Antonyms: sad, unhappy

ارجاع به لغت intoxicated

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «intoxicated» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/intoxicated

لغات نزدیک intoxicated

پیشنهاد بهبود معانی