Intromit
آخرین به‌روزرسانی:
معنی
adverb
داخل کردن، درآوردن، جادادن، منصوب کردن، دخالت کردن، مزاحم شدن، مانع شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
مترادف و متضاد intromit
-
verb To serve as a means of entrance forSynonyms: admit, let in, allow inAntonyms: reject
ارجاع به لغت intromit
از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوه‌ی رفرنس‌دهی:
کپی
معنی لغت «intromit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/intromit
لغات نزدیک intromit
- - introject
- - intromission
- - intromit
- - intron
- - introrsal