امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Investigator

ɪnˈvestəɡeɪt̬ər ɪnˈvestəɡeɪtə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    investigators

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
کارآگاه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- The investigator was called to the crime scene to gather evidence and interview witnesses.
- کارآگاه برای جمع‌آوری مدارک و گفت‌وگو با شاهدان به محل جنایت فراخوانده شد.
- The investigator was determined to find the truth.
- کارآگاه مصمم به کشف حقیقت بود.
noun countable
پژوهشگر
- The investigator carefully analyzed the data.
- پژوهشگر داده‌ها را به‌دقت آنالیز کرد.
- The investigator's expertise in research methodology was evident in the meticulous design of the study.
- تخصص پژوهشگر در روش تحقیق در طراحی دقیق پژوهش مشهود بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد investigator

  1. noun person who checks thoroughly
    Synonyms: agent, analyst, attorney, auditor, detective, examiner, gumshoe, hound, inquirer, inspector, plainclothes officer, police, private detective, private eye, prosecutor, researcher, reviewer, Sherlock Holmes, sleuth, snooper, spy, tester, undercover cop

ارجاع به لغت investigator

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «investigator» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/investigator

لغات نزدیک investigator

پیشنهاد بهبود معانی