امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Irradiation

ɪˌrediˈeɪʃn̩ ɪˈreɪdieɪʃn̩
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
پرتوافکنی، برتابش، پرتوتابی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The irradiation of fruits makes them last longer.
- برتابش میوه‌ها، دوام آن‌ها را بیشتر می‌کند.
- The patient underwent irradiation.
- بیمار تحت پرتوتابی قرار گرفت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد irradiation

  1. noun A column of light (as from a beacon)
    Synonyms: reflection, radiation, beam, beam of light, radiance, light beam, ray, curietherapy, ray-of-light, shaft, shaft of light, roentgentherapy
  2. noun (medicine) the treatment of disease (especially cancer) by exposure to a radioactive substance
    Synonyms: radiation-therapy, radiotherapy, radiation, actinotherapy

ارجاع به لغت irradiation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «irradiation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/irradiation

لغات نزدیک irradiation

پیشنهاد بهبود معانی