امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Isochronous

aɪˈsɑːkrənəs aɪˈsɒkrənəs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

adjective
( isochronal ) هم‌زمان، واقع‌شونده در فواصل منظم و مساوی، متقارن، متوازن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد isochronous

  1. adjective Equal in duration or interval
    Synonyms: isochronal
  2. adjective Happening or appearing at regular intervals
    Synonyms: cyclic, cyclical, isochronal, periodic, periodical, recurrent

ارجاع به لغت isochronous

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «isochronous» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/isochronous

لغات نزدیک isochronous

پیشنهاد بهبود معانی