امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Jew

dʒuː dʒuː
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
یهودی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The Jew lit the menorah during the Festival of Lights.
- این یهودی در طول عید روشنایی‌ها، منورا را روشن کرد.
- The Jew studied the Torah.
- این یهودی تورات را خواند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد Jew

  1. noun A person belonging to the worldwide group claiming descent from Jacob (or converted to it) and connected by cultural or religious ties
    Synonyms: hebrew, israelite, semite, judaist, orthodox-jew, Conservative Jew, Reform Jew, hebraism, hasid, israeli, ashkenazi, sephardi, judahite, sabra, judaism, descendant of Abraham, judean, wandering-jew, jewess, levite, son of Israel, pharisee, rabbi, sadducee
  2. adjective
    Synonyms: judaic, judaical

Phrasal verbs

  • jew someone down

    با چانه‌زنی و زرنگی معامله‌ای را انجام دادن

ارجاع به لغت Jew

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «Jew» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/jew

لغات نزدیک Jew

پیشنهاد بهبود معانی