امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Johnny

    ˈdʒɑːni ˈdʒɑːni ˈdʒɒni
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    noun countable informal
    انگلیسی بریتانیایی یارو، مرد، پسر (که ناشناس است)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری
    - I saw a suspicious johnny lurking around the alleyway last night.
    - دیشب مرد مشکوکی رو دیدم که در کوچه کمین کرده بود.
    - The police are searching for the johnny who robbed the corner shop.
    - پلیس در جست‌وجوی مردی است که به خواربارفروشی دستبرد زده است.
    noun slang countable
    انگلیسی بریتانیایی کاندوم
    - Johnny is a simple and effective way to prevent unwanted pregnancies and sexually transmitted infections.
    - کاندوم روشی ساده و مؤثر برای پیشگیری از بارداری‌های ناخواسته و عفونت‌های مقاربتی است.
    - I always carry a johnny in my wallet.
    - همیشه یه کاندوم توی کیف پولم دارم.
    noun countable
    پزشکی لباس بیمارستانی (که جلو آن بسته است و از عقب باز می‌شود)
    لغات و اصطلاحات پزشکی در انگلیسی
    - a clean johnny
    - لباس بیمارستانی تمیز
    - He felt uncomfortable in the johnny.
    - در لباس بیمارستانی احساس راحتی نمی‌کرد.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد johnny

    1. noun `Johnny' was applied as a nickname for Confederate soldiers by the Federal soldiers in the American Civil War; `greyback' derived from their grey Confederate uniforms
      Synonyms: rebel, reb, johnny-reb, greyback

    ارجاع به لغت johnny

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «johnny» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/johnny

    لغات نزدیک johnny

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی