امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Joy

dʒɔɪ dʒɔɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    joys

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable B2
خوشی، سرور، مسرت، لذت، حظ

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- to be filled with joy
- حظ کردن، مسرور شدن
- to dance with joy
- از شدت شادی رقصیدن
- My children are my joy.
- فرزندانم دلخوشی من هستند.
- the joy of reading books
- لذت کتابخوانی
verb - intransitive
شادی کردن، خوشحالی کردن، لذت بردن از
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد joy

  1. noun great happiness, pleasure
    Synonyms: alleviation, amusement, animation, bliss, charm, cheer, comfort, delectation, delight, diversion, ecstasy, elation, exultation, exulting, felicity, festivity, frolic, fruition, gaiety, gem, gladness, glee, good humor, gratification, hilarity, humor, indulgence, jewel, jubilance, liveliness, luxury, merriment, mirth, pride, pride and joy, prize, rapture, ravishment, refreshment, regalement, rejoicing, revelry, satisfaction, solace, sport, transport, treasure, treat, wonder
    Antonyms: sadness, sorrow, unhappiness, woe

Idioms

  • someone's pride and joy

    مایه‌ی رضایت و مباهات، مایه‌ی فخر و دل‌خوشی، مایه‌ی رضایت و افتخار

ارجاع به لغت joy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «joy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/joy

لغات نزدیک joy

پیشنهاد بهبود معانی