معنی kaki به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

معنی

noun plural

(ژاپنی) خرمالوی ژاپنی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد kaki

noun Small deciduous Asiatic tree bearing large red or orange edible astringent fruit

Synonyms: japanese-persimmon, Diospyros kaki
noun Blackish stilt of New Zealand sometimes considered a color phase of the white-headed stilt

Synonyms: Himantopus novae-zelandiae

ارجاع به لغت kaki

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «kaki» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/kaki

لغات نزدیک kaki

- kakapo
- kakemono
- kaki
- kal
- kala azar

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

tie sheep horse road fish bucket chip can leg ice skiing bullet square back board bush gold return