امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Khan

kɑːn kɑːn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    khans

توضیحات

همچنین می‌توان از cham به‌ جای khan استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun singular
تاریخ چنگیزخان (حاکم قرون وسطایی چین و حاکم بر قبایل ترک، تاتار و مغول)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The khan ruled over vast territories in Asia.
- چنگیزخان بر سرزمین‌های زیادی در آسیا حکومت می‌کرد.
- The dynasty of the khan lasted for centuries.
- سلسله‌ی چنگیزخان برای قرن‌ها ادامه یافت.
noun countable
خان، خاقان
- The khan rode in on his majestic horse.
- خان سوار اسب باشکوهش شد.
- The khan's hospitality towards travelers was well-known throughout the region.
- مهمان‌نوازی خان از مسافران در سراسر منطقه زبانزد خاص و عام بود.
noun countable
کاروان‌سرا، منزلگاه بین راه
- The weary travelers stopped at the khan to rest.
- مسافران خسته در کنار کاروان‌سرا توقف کردند تا استراحت کنند.
- The khan offered a warm meal and a comfortable bed to the tired people.
- کاروان‌سرا غذای گرم و تختی راحت به مردم خسته داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد khan

  1. noun An inn in some eastern countries with a large courtyard that provides accommodation for caravans
    Synonyms: caravansary, caravanserai, caravan inn

ارجاع به لغت khan

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «khan» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/khan

لغات نزدیک khan

پیشنهاد بهبود معانی