امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Kidnap

ˈkɪdnæp ˈkɪdnæp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    kidnapped
  • شکل سوم:

    kidnapped
  • سوم‌شخص مفرد:

    kidnaps
  • وجه وصفی حال:

    kidnapping
  • شکل جمع:

    kidnaps

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb C1
بچه‌دزدی کردن، آدم سرقت کردن، آدم‌دزدی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- They kidnapped two foreigners.
- آنان دو نفر خارجی را ربودند.
- The kidnappers demanded a large ransom.
- آدم‌ربایان باج گزافی را مطالبه کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد kidnap

  1. verb abduct; hold for ransom
    Synonyms: body snatch, bundle off, capture, carry away, carry off, coax, decoy, entice, grab, hijack, impress, inveigh, lay hands on, lure, make off with, pirate, remove, run away with, seduce, seize, shanghai, skyjack, snatch, spirit away, steal, waylay

ارجاع به لغت kidnap

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «kidnap» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/kidnap

لغات نزدیک kidnap

پیشنهاد بهبود معانی