امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Kidney

ˈkɪdni ˈkɪdni
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    kidneys

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun C2
گرده، کلیه، قلوه، مزاج، خلق، نوع

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- His kidneys are not working right.
- کلیه‌های او درست کار نمی‌کنند.
- kidney and liver kebab
- کباب قلوه و جگر
- kidney pie
- پای (نوعی تاس کباب) قلوه
- He is a nice guy, of a different kidney entirely from the rest of his family.
- او آدم خوبی است و سرشتش کاملاً با بقیه‌ی افراد خانواده‌اش فرق دارد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد kidney

  1. noun A part of an organism having a specialized use
    Synonyms: excretory organ, urinary organ, abdominal gland
  2. Either of a pair of organs that are located in the rear of the abdominal cavity in vertebrates. The kidneys regulate fluid balance in the body and filter out wastes from the blood in the form of urine. The functional unit of the kidney is the nephron. Wastes filtered from the blood by the nephrons drain into the ureters, muscular tubes that connect each kidney to the bladder.
    Synonyms: glomerulonephritis, nephrosis, uremia

ارجاع به لغت kidney

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «kidney» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/kidney

لغات نزدیک kidney

پیشنهاد بهبود معانی