امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Kingship

ˈkɪŋʃɪp ˈkɪŋʃɪp
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
مقام سلطنت، شاهی
- during (the period of) his kingship
- در دوران پادشاهی او
- His Kingship left.
- اعلیحضرت تشریف بردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد kingship

  1. noun Controlling sway
    Synonyms: monarchy, supremacy, sovereignty, majesty

ارجاع به لغت kingship

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «kingship» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/kingship

لغات نزدیک kingship

پیشنهاد بهبود معانی