امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Knee-jerk

    ˈniːdʒɜːk ˈniːdʒɜːk
    آخرین به‌روزرسانی:

    توضیحات

    شکل نوشتاری این لغت در حالت اسم (Noun): knee jerk

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    adjective
    غیراداری، خودکار، ناخودآگاه، بدون تفکر (حرکت و غیره)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری
    - Her knee-jerk reaction to the news was to start crying uncontrollably.
    - واکنش غیراداری او به این خبر، شروع به گریه کردن غیرقابل کنترل بود.
    - The knee-jerk decision to fire the employee without investigating further was a mistake.
    - تصمیم بدون تفکر برای اخراج کارمند بدون بررسی بیشتر اشتباه بود.
    noun
    حرکت غیرارادی زانو، پرش زانو، رفلکس زانو (در اثر ضربه‌ی خفیف)
    - The knee jerk is often tested during medical exams.
    - حرکت غیرارادی زانو اغلب در طول معاینات پزشکی آزمایش می‌شود.
    - I was surprised by the strength of my knee jerk when the doctor tapped my patellar tendon.
    - وقتی دکتر ضربه‌ای به رباط کشککی من زد، از قدرت پرش زانویم شگفت‌زده شدم.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد knee-jerk

    1. noun A reflex extension of the leg resulting from a sharp tap on the patellar tendon
      Synonyms: knee-jerk reflex, patellar-reflex
    2. adjective
      Synonyms: reflex, automatic response, automatic, expected, involuntary impulse, predictable, knee-jerk reaction, spontaneous

    ارجاع به لغت knee-jerk

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «knee-jerk» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/knee-jerk

    لغات نزدیک knee-jerk

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند