امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Knitting

ˈnɪtɪŋ ˈnɪtɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    knitted
  • شکل سوم:

    knitted
  • سوم‌شخص مفرد:

    knits

معنی

noun uncountable
بافندگی، کشبافی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد knitting

  1. verb To combine or join closely
    Synonyms: affiliating, connecting, intermingling
  2. verb Tie or link together
    Synonyms: uniting, mending, crumpling, weaving, entwining, repairing, wrinkling, stitching, plaiting, joining, puckering, intertwining, healing, intermingling, fastening, connecting, conjoining, rumpling, binding
  3. verb To form by knitting
    Synonyms: looping, netting, webbing, spinning
  4. noun Needlework created by interlacing yarn in a series of connected loops using straight eyeless needles or by machine
    Synonyms: knit, knitwork

ارجاع به لغت knitting

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «knitting» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/knitting

لغات نزدیک knitting

پیشنهاد بهبود معانی