امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Knotty

ˈnɑːti ˈnɒti
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    knottier
  • صفت عالی:

    knottiest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
گره‌دار، غامض

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- a knotty board
- تخته‌ی پرگره
- a knotty old oak tree
- درخت بلوط کهنسال و گره‌گره
- a knotty problem
- مسئله‌ی بغرنج
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد knotty

  1. adjective troublesome
    Synonyms: baffling, complex, complicated, difficult, effortful, elaborate, formidable, Gordian, hard, intricate, involved, labyrinthine, mazy, mystifying, perplexing, problematical, puzzling, ramified, reticular, rough, rugged, sophisticated, sticky, terrible, thorny, tough, tricky, uphill
    Antonyms: simple, uncomplicated, untroublesome

ارجاع به لغت knotty

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «knotty» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/knotty

لغات نزدیک knotty

پیشنهاد بهبود معانی