امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Knuckle

ˈnʌkl ˈnʌkl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    knuckles

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive C2
بند انگشت (به‌خصوص برآمدگی پنج انگشت)، قوزک پا یاپس زانوی چهار پایان، برآمدگی یا گره گیاه، قرحه روده، تن در دادن به، تسلیم شدن، مشت زدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The old woman's knuckles were swollen and white.
- بند انگشتان پیرزن بادکرده و سفید بود.
- to crack one's knuckles
- بند انگشتان خود را شکستن (به صدا درآوردن)
- knuckle pin
- محور بوش سگدست
- You will really have to knuckle down if you want to pass this exam.
- اگر می‌خواهی در این امتحان قبول شوی، باید واقعاً زحمت بکشی.
- His jokes were too near the knuckle.
- شوخی‌های او تقریباً زننده بودند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد knuckle

  1. noun A joint of a finger when the fist is closed
    Synonyms: knuckle joint, metacarpophalangeal joint

Phrasal verbs

  • knuckle down

    تقلا و کوشش کردن، سخت کوشیدن

  • knuckle under

    تسلیم شدن، زه زدن، ای‌والله گفتن، دست کشیدن

Idioms

ارجاع به لغت knuckle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «knuckle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/knuckle

لغات نزدیک knuckle

پیشنهاد بهبود معانی