امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Lake

leɪk leɪk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    lakes

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun A2
دریاچه، استخر، برکه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- Lake Urumiah
- دریاچه‌ی ارومیه
- the lake behind Karaj Dam
- دریاچه‌ی پشت سد کرج
- a lake of hardened lava
- دریاچه‌ای از گدازه‌ی سفت‌شده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد lake

  1. noun inland body of water
    Synonyms: basin, creek, inland sea, lagoon, lakelet, loch, mere, millpond, mouth, pond, pool, reservoir, sluice, spring, tarn

ارجاع به لغت lake

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «lake» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/lake

لغات نزدیک lake

پیشنهاد بهبود معانی