امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Lame

leɪm leɪm leɪm leɪm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    lamed
  • شکل سوم:

    lamed
  • سوم‌شخص مفرد:

    lames
  • وجه وصفی حال:

    laming
  • صفت تفضیلی:

    lamer
  • صفت عالی:

    lamest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
لنگ، چلاق، شل، افلیج

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- His left leg is lame.
- پای چپ او لنگ است.
- a lame horse
- اسب چلاق
- Falling down the stairs lamed him for life.
- افتادن از پله‌ها او را تا آخر عمر افلیج کرد.
adjective
ناموجه، ناپذیرفتنی، باورنکردنی، غیرقابل قبول
- lame excuses
- بهانه‌های باورنکردنی
- His excuse for not attending the party was so lame.
- بهانه‌اش برای شرکت نکردن در مهمانی بسیار غیرقابل قبول بود.
noun uncountable
پارچه‌ی لمه
- The queen's gown was made of a beautiful, shimmering lame fabric.
- لباس ملکه از پارچه‌ی لمه‌ای زیبا و جذاب ساخته شده بود.
- The antique tablecloth was embellished with a delicate border of gold lame.
- رومیزی عتیقه با حاشیه‌ی ظریفی از پارچه‌ی لمه طلایی تزئین شده بود.
adjective
دارای گرفتگی، دردناک
- My back is lame.
- پشتم گرفته و دردناک است.
- After my intense workout, my legs felt incredibly lame.
- بعداز تمرین شدید، پاهایم به‌طرز باورنکردنی‌ای گرفته بود.
adjective
بیهوده، ضعیف، بی‌اثر، سست، ناتوان
- The lame attempt at fixing the leak only made it worse.
- تلاش بیهوده برای رفع نشتی فقط آن را بدتر کرد.
- The movie turned out to be a complete disappointment with its lame plot.
- فیلم با موضوع ضعیفش کاملاً ناامیدکننده بود.
adjective
عامیانه کسل‌کننده، خسته‌کننده، بی‌مزه، بی‌نمک
- a lame joke
- یک شوخی بی‌مزه
- The movie was just full of lame jokes.
- این فیلم فقط پر از شوخی‌های خسته‌کننده بود.
adjective
عامیانه حقیر، خوار، پست
- Stop being so lame and join in on the fun!
- اینقدر پست نباشید و به بازی بپیوندید!
- I can't believe she made such a lame attempt to undermine my success.
- من نمی‌توانم باور کنم که او چنین تلاش پستی برای تضعیف موفقیت من انجام داد.
verb - transitive
آسیب دیدن، لنگ شدن
- Schools were lamed by a lack of money and teachers.
- کمبود پول و معلم کار مدارس را لنگ کرده بود.
- The horse stumbled during the race and lamed its leg.
- اسب در طول مسابقه تلوتلو خورد و پایش آسیب دید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد lame

  1. adjective unable to walk properly
    Synonyms: bruised, deformed, disabled, game, gimp, gimpy, halt, handicapped, hobbling, limping, pained, raw, sidelined, sore, stiff
    Antonyms: able, agile, mobile, uncrippled, walking
  2. adjective feeble, weak
    Synonyms: faltering, faulty, flabby, flimsy, inadequate, ineffective, inefficient, insufficient, poor, thin, unconvincing, unpersuasive, unpleasing, unsatisfactory, unsuitable
    Antonyms: able, capable, efficient, satisfactory, strong

Idioms

ارجاع به لغت lame

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «lame» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/lame

لغات نزدیک lame

پیشنهاد بهبود معانی