امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Languishing

American: ˈlæŋɡwɪʃɪŋ British: ˈlæŋɡwɪʃɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
پژمرده، بی‌نشاط، رنجور، ضعیف، علیل، زار، خمود

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
adjective
مداوم، پایا، کند
- languishing illness
- بیماری طولانی
adjective
حسرت‌آمیز، عشق‌آمیز، پر‌سوز‌و‌گداز
- They exchanged languishing glances.
- آنان نگاه‌های عاشقانه‌ای رد و بدل کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد languishing

  1. adjective Weak
    Synonyms: droopy, dull, sluggish
  2. verb Have a desire for something or someone who is not present
    Synonyms: desiring, withering, pining, yearning, hungering, aching
    Antonyms: thriving, improving, strengthening, flourishing, growing
  3. adjective Pensive
    Synonyms: pining, melancholy, longing
  4. verb Lose vigor, health, or flesh, as through grief
    Synonyms: wasting, fading, drooping, weakening, failing, sinking, flagging, withering, wilting, deteriorating, wallowing, waning, suffering, stagnating, pining, lingering, fainting, declining, diminishing, degenerating, ailing

ارجاع به لغت languishing

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «languishing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/languishing

لغات نزدیک languishing

پیشنهاد بهبود معانی