امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Last

læst lɑːst
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    lasted
  • شکل سوم:

    lasted
  • سوم‌شخص مفرد:

    lasts
  • وجه وصفی حال:

    lasting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adjective adverb A2
بازپسین، پسین، آخر، آخرین، اخیر، نهانی، قطعی، دوام داشتن، دوام کردن، طول کشیدن، به درازا کشیدن، پایستن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- They came in late and he came last.
- آن‌ها دیر آمدند و او آخر همه آمد.
- the last day of his life
- آخرین روز عمر او
- the last chocolate in the box
- آخرین شکلات توی جعبه
- the last Safavid king
- آخرین شاه صفوی
- the last Friday of the month
- آخرین جمعه‌ی ماه
- last year
- پارسال
- He came in last in the race.
- در مسابقه از همه عقب‌تر بود.
- his last book
- اخیرترین کتاب او
- the last thing in hats
- کلاه‌های آخرین مد
- last month
- ماه پیش
- He left last night.
- دیشب رفت.
- from the president of the company to the last janitor ...
- از رئیس شرکت گرفته تا پایین‌ترین مستخدم ...
- In my judgement, he ranks last.
- به نظر من او آخر همه است.
- Foot soldiers came in last.
- سربازان پیاده آخر آمدند.
- They remained friends to the last.
- تا آخر با هم دوست باقی ماندند.
- the last thing I expect him to say
- غیرمنتظره‌ترین(ناممکن‌ترین) چیزی که فکر می‌کنم او بگوید
- Man cannot last without water.
- انسان بدون آب زنده نمی‌ماند.
- The meeting lasted two hours.
- ملاقات دو ساعت طول کشید.
- These shoes will last long.
- این کفش‌ها خیلی بادوام است.
- We have enough food to last for a month.
- برای یک ماه غذا داریم.
- Our money didn't last long.
- پول ما زود تمام شد.
- It is doubtful whether he can last out the training period.
- معلوم نیست که بتواند تاب تحمل دوره‌ی آموزشی را داشته باشد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد last

  1. adjective final; newest
    Synonyms: aftermost, antipodal, at the end, bitter end, climactic, closing, concluding, conclusive, crowning, curtains, definitive, determinate, determinative, end, ending, eventual, extreme, far, far-off, farthest, finishing, furthest, hindmost, lag, latest, least, lowest, meanest, most recent, once and for all, outermost, rearmost, remotest, supreme, swan song, terminal, ulterior, ultimate, utmost, uttermost
    Antonyms: beginning, first, front, initial, introductory, oldest, primary, starting
  2. noun end
    Synonyms: close, completion, conclusion, ending, finale, finis, finish, omega, termination
    Antonyms: beginning, commencement, introduction, lead, start
  3. adverb in the end
    Synonyms: after, after all, all in all, at last, at the end, behind, bringing up rear, finally, in conclusion, in the rear, to conclude, to sum up, ultimately
    Antonyms: firstly/first

Collocations

  • last but not least

    اسمش در آخر ذکر می‌شود؛ ولی از دیگران کمتر نیست، آخر از همه اما نه بی‌اهمیت‌ترین

  • see the last of

    برای آخرین بار دیدن

Idioms

  • at (long) last

    بالأخره، بعد از همه‌ی این حرف‌ها

  • last rights

    مراسم کفن و دفن

  • the last word in (something)

    قطعی‌ترین یا معتبرترین کلام یا مرجع

  • sticking to one's last

    1- به کار خود پرداختن یا ادامه دادن 2- در کار دیگران مداخله نکردن

  • the last straw

    تیر خلاص، موردی که باعث می‌شود کارد به استخوان برسد (آخرین کار از مجموعه‌ای از کارها که دیگر برای فرد قابل‌ تحمل نیست و کاسه‌ی صبر او را لبریز می‌کند)

ارجاع به لغت last

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «last» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/last

لغات نزدیک last

پیشنهاد بهبود معانی