معنی leaden به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˈledn ˈledn

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

سربی، مانند سرب، سربی‌رنگ، کند

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- a leaden box

- جعبه‌ی سربی

- the guard's leaden steps

- گام‌های سنگین و آهسته‌ی پاسدار

- There was a leaden silence in the room.

- سکوت غم‌افزایی اتاق را فرا گرفته بود.

- the leaden sky

- آسمان سرب‌فام

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد leaden

adjective Made of lead

Synonyms: lead, plumbous, plumbic, plumbean, plumbiferous, pewter, galena
adjective Lead-colored

Synonyms: dull, gray, heavy, listless, flagging, ashen, lackadaisical, depressed, languid, pale, downcast, languorous, dreary, limp, pewter, gloomy, lymphatic, blue-gray, spiritless, inert, sluggish
adjective Heavy

Synonyms: burdensome, ponderous, weighted, plodding, oppressive, weighty

ارجاع به لغت leaden

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «leaden» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/leaden

لغات نزدیک leaden

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند