امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Leaven

ˈlevn ˈlevn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - transitive adverb
خمیرمایه، خمیرترش، عامل کارگر، مخمر کردن، خمیرکردن، ور آوردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- Serious poetry leavened with wit.
- شعری جدی که شوخ‌طبعی آن را تعدیل کرده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد leaven

  1. verb To ferment
    Synonyms: raise, ferment, activator, pepsinate, catalyst, enzyme, imbue, lighten, infuse, yeast, prove
  2. noun An agent that stimulates or precipitates a reaction, development, or change
    Synonyms: catalyst, ferment, leavening, yeast
  3. noun An influence that works subtly to lighten or modify something
    Synonyms: leavening
  4. verb To influence
    Synonyms: change, cause, affect

ارجاع به لغت leaven

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «leaven» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/leaven

لغات نزدیک leaven

پیشنهاد بهبود معانی