امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Leopard

    ˈlepərd ˈlepəd
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      leopards

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    noun countable B2
    leopard, پلنگ، لئوپارد (جانوری وحشی از زیرراسته‌ی گربه‌سانان و خانواده‌ی گربه‌ایان)
    جانورشناسی پلنگ، لئوپارد (جانوری وحشی از زیرراسته‌ی گربه‌سانان و خانواده‌ی گربه‌ایان)
    لیست لغات مرتبط با جانورشناسی در انگلیسی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری
    - Due to habitat loss and illegal hunting, the population of leopards in the wild is rapidly declining.
    - به‌دلیل از بین رفتن زیستگاه و شکار غیرقانونی، جمعیت پلنگ در طبیعت به‌سرعت درحال کاهش است.
    - The leopard is a large, carnivorous feline found in Africa and parts of Asia.
    - پلنگ گربه‌سان بزرگ گوشت‌خواری است که در آفریقا و بخش‌هایی از آسیا یافت می‌شود.
    - The leopard is a solitary animal, preferring to live and hunt alone.
    - لئوپارد جانوری منزوی است و ترجیح می‌دهد به‌تنهایی زندگی کند و به شکار بپردازد.
    noun uncountable
    پوست پلنگ
    - The texture of the leopard felt incredibly soft.
    - بافت پوست پلنگ فوق‌العاده نرم بود.
    - The fashion industry often uses leopard print in their designs.
    - در صنعت مد اغلب از نقش پوست پلنگ در طراحی‌ها استفاده می‌شود.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد leopard

    1. noun A nonhuman creature
      Synonyms: panther, hunting-leopard, jaguar
    2. noun Large feline of African and Asian forests usually having a tawny coat with black spots
      Synonyms: cheetah, panthera-pardus, panther

    ارجاع به لغت leopard

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «leopard» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/leopard

    لغات نزدیک leopard

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی