معنی letdown به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˈletdaʊn ˈletdaʊn

معنی و نمونه‌جمله

noun

تحقیر، یاس، نومیدی شکست

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- It was quite a letdown to see him lose.

- مشاهده‌ی باختن او کاملاً مرا دمق داد./ دیدن شکستش بدجور مرا دق داد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد letdown

noun disappointment

Synonyms: anticlimax, balk, bitter pill, blow, chagrin, comedown, disgruntlement, disillusionment, frustration, setback, washout

Antonyms: advantage, benefit, blessing, boon, satisfaction

ارجاع به لغت letdown

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «letdown» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/letdown

لغات نزدیک letdown

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند