معنی lineament به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˈlɪniəmənt ˈlɪniəmənt

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun

نشان ویژه، خط، طرح، سیما، طرح‌بندی، خطوط چهره، صفات مشخصه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- I could read sorrow in their lineaments.

- می‌توانستم غم را در چهره‌ی آنان بخوانم.

- the lineaments of Christian life

- ویژگی‌های زندگانی طبق آیین مسیح

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد lineament

noun A characteristic property that defines the apparent individual nature of something

Synonyms: feature, configuration, quality, contour, character
noun The characteristic parts of a person's face: eyes and nose and mouth and chin

Synonyms: feature

ارجاع به لغت lineament

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «lineament» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/lineament

لغات نزدیک lineament

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند