معنی liquidation به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˌlɪkwəˈdeɪʃn ˌlɪkwəˈdeɪʃn

معنی

noun

تسویه، از بین رفتن، واریز حساب، نابودی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد liquidation

noun The act or process of eliminating

Synonyms: elimination, clearance, eradication, extermination, purge, removal, riddance
noun Utter destruction

Synonyms: annihilation, eradication, extermination, extinction, extinguishment, extirpation, obliteration
noun Termination of a business operation by using its assets to discharge its liabilities

Synonyms: settlement

Idioms

go into liquidation

(شرکت یا مؤسسه‌ی بازرگانی) دارایی‌ها را نقد کردن و قرض‌ها را دادن و شرکت را منحل کردن

ارجاع به لغت liquidation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «liquidation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/liquidation

لغات نزدیک liquidation

- liquidambar
- liquidate
- liquidation
- liquidator
- liquidity

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

glasses glass ticket taxi wheel boat water pail cafe trousers bedroom table nose bird elephant box money towel